آشنایی با چند خدا و خدابانوی معروف مذهب هندوئیسم :
در اینجا مناسب دیدم که در مورد خدایان معروف هندوها مطالبی بنویسم . شاید برای کسانی که مثل من علاقمند باشند به دانستن این داستانها ، جالب توجه باشد . این مطالب را از منابع مختلفی از جمله اینترنت جمع آوری کرده ام و قسمت اعظم آن مربوط به سفرنامه دنیای زیبای ما از جناب آقای دکتر خسروجردی استاد عزیز دانشگاه علوم پزشکی مشهد می باشد .
هندوها در هر کدام از شهرها و ایالتهای هندوستان ، خدایان مختلفی را قبول داشته و پرستش می کنند . البته ناگفته نماند که در مذهب هندوئیسم ، خدا یکی است و تمام این خدایان و مجسمه هایی که پرستش می کنند ، مظاهر و تجلی های مختلف خداوند بر زمین است که از زمان ازل ( ابتدای آفرینش ) تا اکنون بر زمین ظاهر شده و به کمک بشر و موجودات آمده اند . هندوها معتقدند که این خدایان مقدس هستند و هر کدام داستان و روایتی دارند . آنها می گویند که هر زمان که زندگی مردم در خطر قرار گیرد و اهریمن بر زمین و کائنات غلبه کند ، خداوند با ظاهری تجلی پیدا کرده و پس از نبرد با اهریمن مجددا به آسمان باز می گردد. ولی مسلمانان هند ، هندوئیسم را معادل بت پرستی می دانند .
در مذهب هندوئیسم اکثر خدایان آسمانی مرد هستند و فقط سه تا خدابانوی اصلی دارند . در هر ایالت خدایان اصلی متفاوتند . مثلا در ایالت گجرات و دهلی که پایتخت هند است ، خدایان اصلی هندو سه تا هستند . خدای آفریننده ( برهما ) ، خدای نگهدارنده ( ویشنو ) و خدای نابود کننده یا از بین برنده ( شیوا ) و 4 خدابانوی اصلی آنان عبارتند از خدابانوی ثروت ( لاکشمی ) که همسر ویشنو است ، خدا بانوی فنا و نابودگر ( شاکتی ) که همسر شیوا می باشد ، خدابانوی سرسوتی ( الهه علم و دانش و هنر ) که همسر برهما است و خدابانوی شجاعت ( دورگا ) که گاهی او را الهه شادی نیز می نامند .
خدایان شیوا ، ویشنو و برهما - به ترتیب از سمت راست
به ترتیب از راست به چپ : برهما ، ویشنو ، شیوا
در ایالت راجستان که شهر جیپور در آنجاست ، سه خدای اصلی برهما ، ویشنو و هانومان ( پادشاه میمونها ) هستند . در کل در مذهب هندوئیسم حدود 135000 خدا وجود دارد .
معرفی خدای آفریننده ( برهما ) :
برهما یا خدای آفریننده که هندوها آنرا یکتا می دانند . برهما یکی از خدایان بزرگ هندوان باستان به نام یکی از سه خدای پیروان مذاهب برهمایی است که وی را قادر مطلق آفریدگار جهان می دانند. نام مذهب برهمایی نیز از آن گرفته شده است این آیین از قدیمی ترین ادیان بشری به شمار می آید. برهمایان معتقدند که برهما( خالق بزرگ ) روز اول خلقت روحانیون را از دهان، سلحشوران را از بازوان، کارکنان را از ران، و مردگان را از پای خود آفرید و این صنوف همیشه ثابت و برقرار است .
ایده خدایان سه گانه در اعتقادات کهن هندی ریشه دارد و چنین مینماید که خاستگاه آن در کیش های خورشیدی است. خورشید سه گانه با گرمیانوار خود آفریننده، با نور خود پاسدار و با انوار سوزان خود ویرانگر و سوزاننده است . خدایان برهمایی سه گانه در آیین برهما همان برهما ، ویشنو و شیوا هستند که پیشتر گفته شد
برهما را بصورت انسانی مجسم میکنند که دارای چهار سر و چهار دست است و در دستهای خود یک کوزه، یک تسبیح، یک قاشق مقدس و نسخهای از ودا را نگاهداشته است. وی مصنف وداها و قانون گذار هند است. و پرستش او قدیمیترین آیین پرستش در این کشور میباشد. نقش برهما در تثلیث هندو آفرینندگی است و نقش کهنتر او چون هر خدا به شیوا یا ویشنو واگذار میشود برهما در سلسله مراتب خدایان هند از احترامی برابر ویشنو و شیوا برخوردار است و او را خدای فرزانگی میدانند و میگویند که چهار ودا برخاسته از سرهای اوست و بهشت او برترین بهشت خدایان و زمین است. برهما در تصاویری سوار بر غاز، پوست او سرخ فام و ردائی سفید بر تن دارد. چهار دست دارد و با دستهای خود وداها، عصای سلطنتی، تسبیح، کمانی یا کوزهای آب را حمل میکند مشهورترین سیمای او در تصویر خدائی چهار سر دیده میشود .
معرفی خدای شیوا ( نابودگر و فنا کننده ) :
به شیوا خدای از بین برنده و خشم نیز گفته می شود . نماد او به صورت مردی است که بر پوست پلنگ یا ببر نشسته و ماری به دوش و یا بر بازوی خود دارد . چشم سوم در پیشانی داشته و گوشواره به گوش دارد . معمولا در کنارش ظرفی است تا آب حیات را جمع کند .
شیوا خدای خشم است و برای از بین بردن هر چیز از سلاح هایی مثل مار و پلنگ و نیزه و سیل و زلزله و هزاران سلاح قهر آمیز دیگر استفاده می کند .
معرفی خدابانوی شاکتی ( الهه نابود کننده ) :
خدابانوی شاکتی ( shakti ) الهه قهر و نابودی و همسر شیوا می باشد . شاکتی در واقع همان ایزد بانوی قدرتمند ( دوی devi ) است که در نقش های مختلف ظاهر شده است و در نقش همسر شیوا ، پارواتی نام دارد و در نقش خدابانوی قهر و نابودی ، شاکتی نامیده می شود .
خدابانوی شاکتی سلاح مخوف دیگری نیز دارد که به آن سلاح رقص مرگ می گویند . او می رقصد و در رقص افسونگرش نیستی را رقم می زند . برای همین در تصاویر او همیشه رقاصان در کنار و یا در زیر پای او هستند .
خدای شیوا و خدابانوی شاکتی هر دو خدای فنا و نابودی و از بین برنده و خشم هستند ولی به این دلیل که برای حفظ تعادل در دنیا نابودی نیز لازم است پس برای هندوها جای احترام دارند .
معرفی خدابانوی لاکشمی ( Laxmi ) ( الهه ثروت و خوشبختی ) :
لاکشمی ایزدبانوی ثروت است و پول و غله و گله و زمین و طلا و نقره از عطایای اوست. در متون هندو گفته شده هر جا که سلطنت و ثروت و شهرت و شوکت باشد، فیض لاکشمی در آنجا حاضر است و لاکشمی نیز در آنجا حضور و سکونت داشتهاست.
در متون هندو لاکشمی اینگونه توصیف شدهاست که: لاکشمی همرنگ طلا و نیلوفر و چون آفتاب تابناک درخشان است، و دارای چهرهای همچون نیلوفر، زیبا. چشمان درشت لاکشمی همچون گلبرگ نیلوفر است و حلقهای از گلهای نیلوفر به گردن دارد. لاشکمی بر نیلوفر مینشیند و نیلوفر به دست دارد. اینها همه نشانه علاقه لاکشمی به نیلوفر است .
پیراهن لاکشمی سپید و پاکیزه و به عطر گلبرگهاست. لاکشمی مادر همه است و نخستین مادر جهان. لاکشمی دوستدار کائنات است و سرسپردگانش به هنگام عبادت، او را «آمریتا لاکشمی» نیز میخوانند. زیرا «آمریتام» یعنی آب زندگانی، و عنایت لاکشمی برای سرسپردگانش به منزله آب حیات است .
روز لاکشمی آدینهها است، و جمعهها برابر تصویر او نیایشهای ویژه به جا میآورند، هر جمعههاساری یا پیراهن فیروزهای میپوشند. هندوان معتقدند اگر آدینهای با نخستین هلال ماه در آسمان مصادف باشد، برای عبادت لاکشمی، خوشیمنتر و مؤثرتر است. قصههای بیشماری درباره افرادی هست که از راه ستایش لاکشمی به ثروت و دولت رسیدهاند. اگرچه لاکشمی ازازل با ویشنو همراه بودهاست، داستانهایی درباره زایش و زندگیهای دوباره او یافت میشود .
سرسپردگان لاشکمی اینگونه به درگاه او دعا میکنند :
« ای مادر آسمانی، من از شهروندان این سرزمینم. مرا نام و آوازه و دولت و شوکت عطا کن، و در خانهام سکنا گزین تا عمری دراز یابم» .
لاکشمی ( الهه ثروت و خوشبختی ) همسر ویشنو و خواهر سرسوتی ( الهه علم و و دانش ) است که در نتیجه دختر شیوا می باشد .
معرفی خدای گانش ( ganesh )( خدای تدبیر و عقل و هوش و دانایی ) :
گانش یا گانشا یکی از شناخته شده ترین و مورد احترام ترین خدایان در هندوئیسم است . او اولین فرزند شیوا و پارواتی است .
در حدود 3000 سال پیش خدای شیوا که همسر او پارواتی ( شاکتی ) نام داشت و پارواتی فرزندی به دنیا می آورد که نام او را گانش یا گانشا (ganesh . ganesha ) می گذارند . البته زمان تولد گانش پدر در کنارشان نبوده و او را نمی شناخت . گانش که محبت پدر را بر سر خود ندیده بود و از مادر خیلی محبت دیده بود ، فرزندی شیفته مادر بوده و تمام و کمال گوش به حرف مادر بود . گانش کودکی فهمیده و با درایت و با محبت بود .
یک روز که مادرش می خواست به حمام برود به فرزند باوفای خود فرمود که هیچ کس را به داخل خانه راه ندهد تا مادر به آسودگی حمام کند . پس از مدتی خادمان و هاشمان شیوا به خانه آمده و خواستند که وارد شوند . آنطور که مادر دستور داده بود گانش آنها را به داخل خانه راه نداد و در آخر درگیری رخ می دهد و گانش خادمان شیوا را از خانه دور می کند .
خبر به شیوا می رسد و شیوا عصبانی شده - چون خدای خشم و مرگ و نابودی است – و به سمت خانه زن حرکت می کند و گانش حتی به او نیز اجازه ورود به خانه را نمی دهد . شیوا با یک ضربه سهمگین سر از تن گانش جدا کرده و او را می کشد . در این هنگام مادر آمده و می بیند که شیوا پسرش را کشته است . مادر شدیدا ناراحت شده و با گریه و زاری شیوا را سرزنش کرده و می گوید که پسر اوست و او را مجبور می کند که پسرش را زنده کند . ولی می خواهد که پسرش همان خصوصیات قبلی را داشته باشد . یعنی مهربان و فهمیده و بادرایت و پر از محبت به مادر باشد .
شیوا می گوید برای این کار نیاز به یک سر دارد تا به جای سر جدا شده از آن سر بتواند استفاده کند و مامورین خود را می فرستد تا دنیا را بگردند و سری مناسب که شرایط پسرش را داشته باشد پیدا کنند . مامورین به تمام گوشه و کنار دنیا سفر کرده و فقط یک سر که با مشخصات خواسته شده همخوانی داشته باشد پیدا می کنند ، که سر یک فیل بوده است . تنها اوست که محبت بسیار به مادر دارد و فهمیده و با درایت است .
شیوا سر فیل را بر بدن گانش وصل کرده و دوباره او را زنده می کند . بدین ترتیب اولین فرزند شیوا و پارواتی با سر فیل گونه بزرگ می شود . او خدایی است که شکمی بزرگ با سری فیل گونه دارد . اغلب او را طوری تصور می کنند که بر زمین نشسته و پاهای خود را زیرش جمع کرده است.
در پرستش ، گانش معمولا برطرف کننده مشکلات و موانع است و بسیاری از دانش آموزان در طول امتحانات به درگاه این ایزد ( که ترکیبی از زداینده مشکل و خدای عقل و هوش است ) نیایش می کنند . او خدای درایت و درک و فهم است و برای همین به هنگام سفر و یا شروع کسب و کار جدید به درگاه او دعا می کنند .
در دور و بر گانش اجزای دیگری هم دیده می شود :
موش : سمبل آرامش هر موجودی در پناه گانش
سر بزرگ : نشان از فهم بالا و ذهن باز
یک پا برداشته شده از زمین ، یعنی به زمین و مادیات تمام و کمال تکیه نکنید
یک پا بر زمین ، یعنی زندگی این دنیا واقعیت است و می توان از آن استفاده کرد .
دست راست که بالا آورده ، یعنی آرام و مطمئن باشید . من پشتیبان شما هستم . این علامت در بودا هم وجود دارد .
هر ساله در شهریور ماه ما ، زادروز تولد گانش است است که در تمام شهرهای هندوستان جشن گرفته و در این روز هر کس خدای گانش خانه خود را بیرون آورده و بعد از 10 روز به دریا و یا رودخانه می سپارد . چون باور این است که گانش باید به طبیعت بپیوندد . گانش در نزد هندوها خیلی باارزش و مقدس است و معمولا در تمام خانه ها ، هتل ها ، معابد و مغازه ها مجسمه ای از گانش وجود دارد .
معرفی خدابانوی دورگا ( خدای شجاعت و شادی ) :
خدا بانوی دورگا ( durga ) خدا بانوی شجاعت است و شجاعت را در زمین گسترانیده است . هر کسی در انجام کاری شک داشته باشد و یا شجاعت لازم را برای انجام کاری نداشته باشد به درگاه دورگا دعا می کند . گاهی او را الهه شادی نیز می نامند .
دورگا معمولا سوار بر یک حیوان وحشی مثل ببر ، شیر ، پلنگ و یا کرگدن است و نماد شجاعت انسان است . خدابانوی دورگا معمولا در دستان خود همیشه انواع وسایل نبرد دارد که هر یک را از یکی از خدایان گرفته است .
هزاران سال پیش یک اهریمن ، مردمان و بزرگان را یکی پس از دیگری از پا درآورد و نیستی تمام سرزمین انسانها را در بر می گرفت . خدایان هریک به جدال اهریمن درآمدند ولی یکی پس از دیگری شکست خوردند . مردم به ویشنو ( خدای نگهدارنده ) دعا نمودند که به کمکشان بیاید و او گفت من سعی می کنم شما را از شر او امان دهم ولی قادر به از بین بردن او نیستم .
به سراغ شیوا ( خدای از بین برنده ) رفتند و او گفت من نمی توانم موجودی اهریمنی پیچیده را از بین ببرم و هر جزء این اهریمن توانایی های بسیاری دارد و فقط کسی قادر به از بین بردن اوست که شخصیت پیچیده داشته باشد و شجاعتی بی نظیر و درکی عمیق و ...
گشتند و دیدند تنها یک ایزد بانو می تواند تمام ویژگیهای حتی متضاد را در آن واحد داشته باشد . سپی هر یک از خدایان سلاحی در اختیار او گذاشته و خدای هیمالیا نیز شیری به او داد تا سوارش شود . دورگا تنها کسی بود که توانست همه خدایان را به اتحاد برساند و خود مورد اعتماد خدایان باشد . دورگا به زمین آمد و با شجاعت خویش که برگرفته از حمایت خدایان مختلف بود ، اهریمن را از پا درآورد .
از آن زمان دورگا مظهر شجاعت است .
معرفی سرسوتی ( خدابانوی علم و دانش و هنر ) :
در وداها سَرسوَتی ( saraswati ) خدابانوی آب و رودی است با همین نام که از هیمالیا و سرزمین کهن آریا به جانب غرب سرازیر می شود. در هندوئیسم سرسوتی الهه علم و دانش و همسر برهما است و چون همسر برهما دارای قدرت هستی بخش همه چیزهائی است که برهما به خلق آنان می اندیشد. او خدابانوی هنرهای خلاق و به ویژه شعر و موسیقی، فراگیری و علم است؛ و از او چون زنی زیبا، با پوستی سفید، هلال ماه بر ابرو و سوار بر قو یا طاووس سخن می گویند و در برخی روایات او را بر نیلوفری آبی نشسته می بینیم. سرسوتی دارای سرشتی مغرور و ستیزه جو است.
سرسوتی همسر برهما ( خدای آفریننده ) است . سرسوتی دختر شیوا از همسرش پارواتی و در نتیجه خواهر گانش است .
معرفی ویشنو ( خدای نگهدارنده ) :
در هندوستان به فردی که نگهداری می کند ، بیشتر از فردی که ایجاد می کند بها می دهند و این امر کاملا سنتی و فرهنگی است و به همین خاطر خدای ویشنو که نگهدارنده آسمان و زمین است از تمام خدایان حتی برهما که خدای آفریننده است ، در نزد مردم محبوبیت بیشتری دارد .
در اساطیر هندو درباره ویشنو آمده که هر موقع بحرانی در جهان روی دهد ، او به زمین می آید و هر بار که به زمین بیاید به یک شکل خواهد بود و به هر شکل او « اَوَتاره » می گویند . برای ویشنو 10 تا اوتاره وجود دارد .
ویشنو در تصویر خود 4 دست و بازو دارد که مظهر 4 جهت فضا و نشان سیطره وی بر جهان است . در یک دست شیپوری به شکل حلزون دارد که مظهر آوای آسمانی و کلام قدسی است . در دست دیگر چرخی چون خورشید تابان دارد که مظهر نیروی ذهنی است . در دست سوم کمان دارد که مظهر علم است و در دست دیگر گرزی دارد که مظهر توهم است .
ویشنو در برخی تصاویر روی چمبره ماری بزرگ دراز کشیده و در برخی تصاویر دیگر ویشنو سوار بر مرکبی به شکل انسانی با سر عقاب است .
جای پای ویشنو را در زمین ویشنوپاده ( Vishnu pada ) می گویند .
روایت است که ویشنو تمام کائنات را در سه قدم پیموده ، با یک قدم آسمان ، یک قدم زمین و یک قدم عالم وسط را پیموده است .
اولین تجلی ویشنو بر زمین :
اولین باری که ویشنو به نجات زمینیان آمد ، زمانی بود که از شدت باران و سیل تمام خشکی ها به زیر آب رفت . او یک کشتی ساخت و از هر حیوانی یک جفت را در آن نهاد و آنانی را که پاک سیرت بودند در آن کشتی آورد و خود به شکل ماهی بزرگی در آمد و کشتی را به سرمنزل امن رساند تا مخلوقات از گزند سیل در امان باشند و نسل انسان و حیوان را از نابودی نجات داد .
ویشنو به شکل ماهی شاخدار و زرین کوچکی بر زمین نزول می کند و انواع گیاهان ، حیوانات ، انسانها و فرزانگان را در آن جای می دهد و کشتی را به شاخ خود می بندد و آن را بر قله هیمالیا قرار می دهد .
دومین تجلی ویشنو بر زمین :
چند هزار سال بعد از اولین تجلی ویشنو در زمین ، ویشنو به شکل لاک پشت در آمده و بر زمین آمد . آن زمان ( دهها هزار سال پیش ) زمین درگیر آشوب بود . همه چیزهای ارزشمندی که برای بقای بشر لازم هستند در اقیانوس غرق می شوند . بزرگان زمین از بین رفته و یا ناپدید شده اند و نیستی جهان را تهدید می کند . ویشنو به هیات لاک پشت به زمین نزول کرده تا بزرگان گمشده را بیابد .
خدایان بر روی کوه ماندارا که کنار اقیانوس است می روند و با چوبی بزرگ سعی می کنند موجودات غرق در اقیانوس را نجات دهند . اما کوه ماندارا در بستر اقیانوس فرو می رود و کار سختتر می شود . ویشنو به شکل لاک پشت آمده و با به کار بردن ریسمان استواری از گیاهان پراکنده در اقیانوس به کمک آنها می شتابد و با ریسمان و تکیه دادن کوه بر پشت خود ، از سنگینی ماندارا می کاهد و خدایان می توانند کار خود را انجام دهند و تمام اشیای گم شده را نیز پیدا می کنند .
آنچه برای بقای بشر بود با کمک ویشنو یکی پس از دیگری از اعماق اقیانوس بیرون کشیده شدند که عبارت بودند از :
1. دنواناتاری : طبیب خدایان – بیانگر این است که انسانها به سلامت برای ادامه بقا نیاز دارند .
2. لاکشمی : خدابانوی زیبایی و ثروت – بیانگر این است که برای بقای بشر زیبایی و ثروت لازم است .
3. خدابانوی شراب - انسان برای بقا به آزاد شدن از زندان فکر نیاز دارد .
4. رامبه : پری دریایی - انسان به رویا نیاز دارد .
5. اسب سپید و زیبای بالی - انسان به کمک نیاز دارد .
6. اهریمن – انسان به تعادل خیر و شر نیاز دارد .
7. کوستوبه : گوهر گران بها – انسان به ثروت و پول نیاز دارد .
8. پاریجاته : درخت بهشتی آرزو – درخت آرزو بعدها در بهشت ایندرا کاشته شد . پس انسان به امید نیاز دارد .
9. سورابی : گاو نعمت و فراوانی – گاو در هندوستان مظهر نعمت و فراوانی است که انسان به آن نیاز دارد .
10. آیراواته – فیل بزرگ و با شکوه با چند سر که بعدها مرکب خدایگان ایندرا شد . پس انسان به قدرت نیاز دارد .
11. سانکه : صدف حلزون ویشنو – صدف ویشنو برای صدا زدن است . پس انسان به ارتباطات نیاز دارد .
12. ویشه : زهر برآمده از کام اژدرمار – انسان به زهر و دارو نیاز دارد .
پس ویشنو برای بار دوم که به زمین آمد ، آنچه برای بشر لازم داشت به او داد .
سومین تجلی ویشنو بر زمین :
روزی برهما ( خدای آفریننده ) بی آنکه نتیجه کار را بداند ، دو برادر ( هی رانیا و برادرش ) را روئین تن می سازد . هی رانیا با سوء استفاده از این موهبت ، به آزار و اذیت انسانها و خدایان می پردازد . ودا را از برهما می رباید و زمین را به ماوای تاریکش به اعماق اقیانوس می کشد .
بار دیگر نسل بشر در معرض انقراض قرار می گیرد . ویشنو برای سومین بار ، این دفعه به شکل گرازی بزرگ تجلی می یابد و چنان چون کوهی عظیم و همانند شیر نیرومند با دندانهای تیز و چشمانی آتشین و آذرخش مانند و رخشان چون خورشید به ژرفای آبها می رود و اهریمن را با دندانهای تیزش از پا در می آورد . ودا را به پدرش برهما باز می گرداند و زمین را رهایی می بخشد و زمین دیگر بار بر سطح اقیانوس شناور می شود .
چهارمین تجلی ویشنو بر زمین :
چهارمین تجلی ویشنو برای رهایی جهان از ستم و تهاجمات برادر کوچکتر ( شهریار هی رانیا دوم– زرین پوش ) انجام یافت . این اهریمن همانند برادرش هی رانیا توانسته بود با اغوای برهما به موهبت آسیب ناپذیری در برابر انسانها ، جانوران و خدایان دست یابد . طلسم روئین تنی اهریمن شهریار در این بود که نه در روز کشته می شد و نه در شب . نه حیوان می توانست او را بکشد ، نه حیوان و نه خدایان . نه در داخل کاخ خویش کشته می شد و نه در خارج از آن . اهریمن شهریار با اتکا به آسیب ناپذیری خود ، نیایش خدایان را ترک گفت و خود را برتر از همه و در خور نیایش خواند .
پسر اهریمن شهریار ، نیک رفتار بود و به ویشنو مهر می ورزید و به او وفادار بود . با وجود آزار و اذیت پدر ، از نیایش ویشنو چشم نمی پوشید و او را قادر مطلق و حاضر در همه جا می دانست .
اهریمن شهریار خشمگین از پسر ، بر آن شد تا او را نابود کند . پس اژدرماران را فرمان داد که بر او بتازند و با نیش خود او را هلاک کنند . پسر از این یورش جان سالم به در برد و ماران را فراری داد . پس اهریمن شهریار فیلی عظیم را به نبرد پسرش فرستاد و فیل پسر را از فراز پرتگاهها به ژرفای آب پرتاب کرد ، اما پسر از این سقوط نیز جان سالم به در برد و شهریار اهریمن نتوانست پسر را بکشد .
شامگاهی اهریمن شهریار خشمگین از سخن پسر - که ویشنو را همه جا حاضر می دانست - در حالیکه به ستون درگاه خویش اشاره می کرد گفت : آیا ویشنو در درون این ستون نیز وجود دارد ؟ و پسر پاسخ داد که بی شک چنین است . هی رانیا شیطان صفت به درگاه کاخ رفت و با لگد بر ستون کوبید ، ستون به حرکت در آمد و از درون آن ویشنو به هیات ناراسینهه ( موجودی به شکل نیمی انسان و نیمی شیر ) ظاهر شد و هی رانیا دوم را از بین برد .
اهریمن شهریار بدین سان به گونه ای کشته شد که نه در درون کاخ بود و نه در بیرون کاخ ، زمان تکه تکه شدن او نه روز بود و نه شب و کشنده او نه انسان بود و نه حیوان و نه خدا و موجودی بود نیمی حیوان و نیمی انسان . همکنون در جاهای زیادی در هند مجسمه ناراسینهه وجود دارد .
پنجمین تجلی ویشنو بر زمین :
پنجمین تجلی ویشنو بر زمین وقتی رخ داد که شهریاری زاهد و ریاضت کش و عارفی فرزانه در زمین بود و مردمان او را بسیار دوست مس داشتند . تنها عین این پادشاه جاه طلبی او بود .
این شهریار تا آنجا که می توانست قلمرو خود را در زمین گسترش داد و متوجه قلمرو خدایان شد . خدایان دچار هراس شدند و پس از مشورت با برهمای فرزانه دریافتند که قدرت شهریار بالی بیشتر و بیشتر می شود و سرانجام بر قلمرو خدایگان زمین ( نه خدایگان آسمان ) نیز دست می یابد . پیشگویی برهما خدایان زمین را نگران ساخت .
بزرگان به مشورت نشستند و بر آن شدند که به درگاه ویشنو متوسل شوند . ویشنو این بار خود را به شکل پسری در آورد و بر زمین متجلی شد . این کودک پس از بزرگ شدن کوتوله ای بود که « وامنه » نام گرفت . وامنه با اعتقاد به سخاوتمندی شهریار بالی به دربار شهریار بالی رفت و از او تقاضای سه گام از زمین کرد . بالی سه گام از زمین را به او بخشید و وامنه بی درنگ به غولی عظیم مبدل شد . با دو گام آسمان و زمین را در نوردید و بدین سان همه قلمرو بالی را به اختیار گرفت و بعد به خدایان باز گردانید .
بالی شهریاری عادل و عارف بود و به همین دلیل ویشنو فرمانروایی قسمتی از زمین را به بالی وانهاد . بالی اجازه یافت که هر سال یک بار به قلمرو پیشین خود باز گردد و چنین بود که هر سال در جزیره بالی ، رعایای بالس بازگشت او را به زمین جشن می گیرند .
امروزه در برخی مناطق هند معابدی وجود دارد که مربوط به تجلی پنجم ویشنو بر زمین است . در عکس ویشنو در تجلی پنجم ، عکس همسر او در بالای سر او قرار دارد . لاکشمی ، خدابانوی ثروت همسر ویشنو است .
ششمین تجلی ویشنو بر زمین :
ششمین تجلی ویشنو در زمانی بود که جنگجویان بر مردمان و برهمنان چیره بودند . ویشنو برای استوار کردن قدرت برهمنان به هیات راما ( کماندار و پسر برهمنی زاهد ) تجلی یافت .
روزی همسر برهمن ، مرد جوان و شادمانی را در حالیکه در برکه ای شنا می کرد دید و به فکر ناپاکی فرو رفت . در بازگشت به خانه ، شوهر برهمنش که از ماجرا آگاه شده بود بر آن شد که همسرش را نابود کند . پسران او پس از بازگشت به خانه از پدر فرمان یافتند که سر از تن مادر جدا کنند . اما هریک از آنان از فرمان پدر سر باز زدند و پدر آنها را نفرین کرد . سرانجام راما ، پسر کوچک او از جنگل بازگشت و فرمان پدر را اجرا کرد و مادر را با تبری که شیوا ( خدای نابود کننده ) به او به ارمغان داده بود گردن زد .
برهمن از فرمان برداری پسر خشنود شد و از او پرسید از پدر چه می خواهد ؟ راما گفت : می خواهد مادرش به پاکی بی درنگ زنده شود و خود نیز در نبرد تن به تن جنگجویی شکست ناپذیر شود و از زندگی طولانی بهره ببرد . پدر هر دو ارمغان را به او ارزانی داشت و مادر زنده شد .
روزی فرمانده لشگر به هنگام شکار در جنگل ، به کلبه ای که زن برهمن بود راه یافت و مورد پذیرایی زن پاک نهاد قرار گرفت . این شهریار ماده گاو اعجاز انگیز راهبه که هر آرزویی را برآورده می ساخت دیده و با خود برد .
راما به کلبه بازگشت و از ماجرا آگاه شد . به دنبال شهریار رفت و در نبرد تن به تن او را از پا در آورد و ماده گاو را برگرداند . پسران این فرمانده کشته شده با سپاهی عظیم به خون خواهی پدر برخاستند و با یافتن برهمن پیر ، او را به خونخواهی پدر خود کشتند . راما با آگاهی از ماجرا سوگند خورد که از جنگجویان شیطان صفت انتقام بگیرد . او بیست و یکبار زمین را از شر و شور آنان پاک کرد و پنج دریاچه بزرگ از خون آنان پدید آورد و بعد به آسمان بازگشت .
راما و همسرش سیتا
هفتمین و هشتمین تجلی ویشنو بر زمین :
تجسم های هفتم ( بالاراما ) و هشتم ( کریشنا ) که ویشنو به صورت دو قهرمان به ترتیب نزول می کند و در این جلوه است که او امروزه در سرتاسر هندوستان پرستش می شود . این دو تجسم به عنوان قهرمانهای داستانهای حماسی به وجود آمدند .
کریشنا ، برای حفظ تعادل خیر و شر به زمین آمد و روزی که می خواست به آسمان باز گردد گفت : ای مردمان ، جنگ و جدل پیروزی ندارد و پیروزی فقط یک توهم است .
یکی از معروفترین و محبوبترین خدایان هندوستان ، کریشنا است که در واقع هشتمین تجلی ویشنو است . کریشنا همیشه با خود نی به همراه دارد . کریشنا خدای برطرف کننده درد و رنج و نیز خدای ایجاد کننده عشق است .
در 5000 سال پیش در شمال هند ، شهریاری به نام اوگراسنه فرمانروایی می کرد و پایتخت این شهریار در شهر بزرگ ماتوره قرار داشت . مردمان این دیار صلح دوست و کشاورز بودند و اگر بدبختی به ملکه آنان رو نکرده بود ، همچنان نیکبخت زندگی می کردند .
روزی هنگامی که ملکه در جنگل قدم میزد ، اهریمنی به شکل شهریار ( شوهر ملکه ) در آمد و با ملکه در آمیخت . اهریمن پس از آن به شکل راستین خود در آمده و به ملکه گفت پسری خواهد زائید که کانسه نام می گیرد و از جنس اهریمنان است . کانسه سرزمینهای بسیاری را تسخیر می کند و بزرگترین دشمن او کریشنا خواهد بود .
10 ماه پس از این ماجرا کانسه متولد شد . مادر از آنچه بر او گذشته بود سخنی نگفت و شهریار کانسه را فرزند خود پنداشت .
کانسه کم کم بزرگ شد و به تدریج سرشت اهریمنی او آشکار می شد . کانسه پسری بود که حرمت پدر را نگه نمی داشت . کودکان را می کشت . در جوانی دو پادشاه شکست خورده را ناچار کرد که دختران خویش را به زنی به او واگذارند . کانسه پدر را از سلطنت برکنار کرد و قلمرو فرمانروایی خود را گسترش داد و خطاهای بسیاری از او سر زد .
خدایان به مشورت نشستند و بر آن شدند که از ویشنو ( خدای نگهدارنده ) کمک بخواهند و ویشنو از دو تن از وفاداران خود بهره جست .
ویشنو موئی سیاه از موهای تن خود و موئی سفید از موی تن اژدرمار آنانته برکند و با تا زدن و حلقه کردن موها مقدر کرد موی سپید خاستگاه فرزند دختر کوچکش ( بالاراما – هفتمین فرزند ) و موی سیاه خاستگاه ( کریشنا – هشتمین فرزند ) او باشد و چنین شد .
به هنگام ازدواج دختر ویشنو ( دواکی ) ، ندایی غیبی کانسه شیطان صفت را آگاه ساخت که این ازدواج موجب زوال دودمان اوست و کانسه بدان شرط که پسران دواکی پس از زاده شدن کشته شوند ، با ازدواج آنان موافقت کرد .
می گویند 6 پسر دواکی بلافاصله پس از تولد کشته شدند . هنگامی که دواکی هفتمین فرزند خود را باردار بود ، بار دیگر ندائی غیبی کانسه را آگاه کرد که کریشنا یک گاوبان خواهد بود و کانسه دستور داد همه گاوبانانی را که یافتند کشتند . اما تقدیر ایزد بزرگ ( ویشنو ) این بود که فرزندی که در رحم دواکی بود به رحم روهینی منتقل شود و پسر هفتم از روهینی زاده شد و به کانسه گفتند که دواکی دختر ویشنو ، فرزندش را سقط کرده است و خیال کانسه راحت شد .
زمانی فرا رسید که بار دیگر دختر کوچک ویشنو ( دواکی ) باردار شد و کانسه شیطان صفت این بار دواکی و همسرش را زندانی کرد و نگهبانانی از مردان ، فیلان ، شیران و سگان را به پاسداری زندانیان گماشت . کریشنا زاده شد و ثابت شد که پاسداری ها و مراقبتهای کانسه بیهوده بوده است.
کریشنا در زمان تولد توان صحبت کردن داشت . کریشنا از پدر خواست که او را به خانه شخصی به نام ناندا ببرد . هم در آن زمان همسر ناندا فرزندی زاده بود و کریشنا از پدر خواست تا او را با آن فرزند عوض کند . پدر کریشنا نوزاد را در سبدی نهاده و به اذن ایزد بزرگ درهای زندان گشوده شد ، نگهبانان همگی به خواب رفتند و همسر دواکی به همراه نوزاد ( کریشنا ) بیرون رفتند .
در راه رود جمنا ( جمونا ) طغیان کرده بود ، اما واسودوه ( پدر کریشنا ) شتاب داشت و به ناچار به رود زد . جریان رود تند بود و هنگامی که پدر و فرزند در حال غرق شدن بودند ، کریشنای نوزاد پای خود را از سبد بیرون آورده و به آب زد . با تماس پای او رود جمنا فروکش کرد و آنها به سلامت عبور کردند و به خانه ناندا و یاشودا رسیدند و ناندا در خانه نبود . نوزاد یاشودا دختر بود و او قبول کرده و نوزاد خود را با کریشنا عوض کرد و واسودوه در حالیکه دختر را در آغوش داشت ، شتابان به زندان بازگشت .
زندانبانان هنوز در خواب بودند و هنگامی که بیدار شدند ، بدون اطلاع از اتفاقات به کانسه خبر دادند که نوزاد دواکی دختر است . کانسه بر آن شد که خود دخترک دواکی را نابود کند . کانسه دخترک را به کوهستان برده و او را به شدت به صخره ای بزرگ کوبید . دخترک نوزاد به شکل خدابانویی در آمد که بعدها « دوی » نام گرفت . دوی با بانگ بلند به صدا در آمد و به کانسه گفت که دشمن آینده او از چنگ وی گریخته و سپس به آسمان رفت .
زندگی کریشنا از 4 دوره تشکیل شده است . دوره کودکی یا دوره کارهای پهلوانی و قدرت نمایی ، دوره جوانی یا دوره عشقبازی با دختران گاوبان ، دوره مردی یا دوره ای که وظیفه ای که به خاطرش زاده شده را انجام می دهد ، دوره میانسالی و وقتی که به فرمانروایی داورکا دست می یابد و در جنگ بهاراته شرکت می جوید .
کریشنا در دست فردی به نام ناندا بزرگ شد بی آنکه خود ناندا بداند . برادرش بالاراما نیز در رحم مادری دیگر رشد کرد و متولد شد و اینچنین شد که این دو برادر ( تجلی های هفتم و هشتم ویشنو ) متولد شده و بزرگ شدند و کانسه نیز نتوانست این راز را بفهمد .
کریشنا بزرگتر می شد و با شوخی و بازی با دختران گاوبان خود را سرگرم می ساخت . گاه کره و ماست دختران را پنهان می کرد و گاه دلو شیر آنان را می ریخت و مادر دختران آنان را به خاطر سهل انگاری و مادر کریشنا او را به خاطر شیطنت سرزنش می کردند .
بازیگوشی های دوران کودکی دیری نپائید و کانسه شیطان صفت بار دیگر به جستجوی کودکی برآمد که به گفته پیشگویان در آینده او را از پا در خواهد آورد .
کانسه اهریمنان خود را مامور کرده بود که همه پسران هم سن و سال کریشنا را نابود کنند . کریشنا بر اهریمن ماده گاو پیروز شد و اهریمن ماری بنام اوگراسوره که کریشنا را بلعید و کریشنا در درون او چندان خود را بزرگ کرد که غول مار منفجر شد . کریشنا بارها و بارها توسط اهریمنان کانسه مورد حمله قرار گرفت و هر بار خود را نجات داد . اهریمن ماری به نام کالیا را با رقصیدن بر سر او مطیع کرد و آتشی را که در جنگل بر سر او و همراهانش درگرفت ، خاموش کرد و ... . تمامی فرستاده های کانسه یکی پس از دیگری شکست خوردند .
کریشنا طی دوره کودکی قدرت ستیز و مبارزه با اهریمنان را اثبات کرد . طی دوره جوانی نگرش خود را به خدایان سنتی و پوچ مشخص کرد . روزی وقتی کریشنا و همراهان گرسنه بودند ، بوی غذایی را استشمام کردند که توسط چند برهمن برای فدیه دادن به خدایان قبلی آماده می شد . کریشنا از برهمنان اندکی غذا برای خوردن خواست ، اما برهمنان از دادن غذا به او خودداری کردند . زنان برهمن بدلیل آنکه زیبایی کریشنا دل آنان را ربوده بود ، پنهان از شوهران خود به او و همراهانش غذا داده و او را خدا خواندند و به تماشایش نشستند . هنگامی که نزد شوهرانشان بازگشتند ، شوهران آنان را بخشیده بودند و از اینکه خود فرصت خدمت به خدائی جوان را از دست داده بودند به آنها حسرت می بردند .
کریشنا دیگر چوپانان را گفت که قربانی دادن آنان برای ایندرا که خدائی فرودست بوده و بارها از اهریمنان شکست خورده است ، بیهوده است و رستگاری آنان در انجام وظایف خویش و پیروی از سرنوشت و نیایش خدایان طبیعت و خدایی است که قدرتش بی نظیر باشد و هیچ اهریمنی را یارای مقابله با او نباشد .
در اسطوره ها آمده که زیبایی کریشنا همیشه باعث توجه خاص زنان برهمن و سایر زنان به کریشنا بوده است و ماجراهای عاشقانه او با زنان و به ویژه با دختران گاوبان در داستانها آمده است . کریشنا در داستان عاشقانه خود با دختری گاوبان و ازدواج با او ، شوهری خوب معرفی می شود . اساطیر هندی گویای آن هستند که رفتار خدایان را نمی توان با انسانها مقایسه نمود .
روزی گروهی از دختران گاوبان عاشق کریشنا که در آرزوی وصل او بودند ، برای شستشو و نیایش به رود جمنا رفته بودند . در آن دم که با آواز کریشنا را صدا می زدند ، کریشنا فرا رسید و لباس آنان را دزدید و بالای درختی پنهان شد . دختران شرم داشتند که عریان بیرون بیایند و تن عریان خویش را درون آب پنهان کردند . کریشنا فریاد برآورد که ای دختران ، وارونا ( ایزد آب ) در آبها است و ماندن شما در آب و بیرون آمدنتان یکسان است . از دختران خواست که یکی یکی به پای درخت بروند و لباس خود را پس بگیرند . دختران نیز چنان کردند و کریشنا پس از این بازیگوشی تنها به آنان وعده داد که در پاییز آینده با همه آنان خواهد رقصید .
پاییز فرا رسید و کریشنا در شبی مهتابی به جنگل رفت و با نواختن فلوت ( نی ) دختران گاوبان را فرا خواند . دختران از بستر بلند شده و به کریشنا پیوستند . رقصی بزرگ شکل گرفت و دختران عاشق در پرتو ماه هریک چنان با کریشنا می رقصیدند که گویی کریشنا تنها محبوب اوست . رقص ادامه داشت تا کریشنا با یکی از دختران ( رادها ) از آن مجمع خارج و پنهان شدند . رادها سخت دلباخته کریشنا بود . دختران به دنبال کریشنا و رادها رفتند و با یافتن آنها ، کریشنا و دلدارش را بازگردانیدند و بار دیگر رقص آغاز شد . می گویند این رقص وجد آمیز 6 ماه به طول انجامید و در پایان همگی برای شستشو به رودخانه جمنا رفتند . دختران به خانه های خویش برگشتند و شگفت زده شدند وقتی دریافتند که هیچ کس از غیبت آنان آگاه نشده است .
داستان کریشنا و رادها موضوع بسیاری از داستانها و اشعار هندی است . بیان حالت مهجوری رادها به هنگامی که کریشنا با دیگران مشغول عشقبازی است اشعار کلاسیک هند را سرشار می سازد . کریشنا از فلوت استفاده می کند و شور عشق را می دمد . رقص عشق او پایان زندگی جوانی کریشنا است .
در این روزها بود که کانسه توسط پیشگویی از هویت قاتل آینده خود آگاه شد . کانسه بی درنگ پدر و مادر کریشنا را زندانی کرد و به دستگیری کریشنا کمر بست . کانسه بر آن شد که کریشنا را با دعوت به ماتورا به دام اندازد . اما پیش از این مراسم ، اهریمنی بزرگ را برای کشتن کریشنا به هیات اسبی به جنگل فرستاد . کریشنا این اهریمن را نابود کرد و کانسه گرگی درنده را در هیات گدایی بر سر راه کریشنا قرار داد ، و این بار نیز کریشنا گرگ را خفه کرده و پیروز شد . پس کانسه وزیر خود را نزد کریشنا فرستاد و از او دعوت کرد تا در ضیافت و مراسم قربانی که به افتخار شیوا در ماتورا برپا می شد شرکت کند . وزیر که از دوستداران کریشنا بود ، او را از خطر آگاه کرد و به او گفت که اگر از دست اهریمنان نجات یابد ، پدر و مادرش را به زیر پای فیلان می اندازند . کریشنا گفت : جنگ خوبی و بدی جنگی است اجباری و نباید از آن ترسید . آنرا که خوبی مرام اوست ، هراسی از اهریمنان ندارد . بالاراما برادر کریشنا که در رحم مادر دیگر پرورش یافته بود نیز همراه او آمد و چون او نیز پاک بود ، قدرتی بسیار برای مقابله با اهریمنان داشت و در جنگ با اهریمنان به کریشنا کمک کرد .
کانسه دستور داد تا پدر و مادر کریشنا و شهریار پیشین اوگراسنه ( ناپدری خود ) را به میدان آورند و آنان را نابود کنند و کریشنا با آگاهی از ماجرا بقیه اهریمنان را با یورشی دیگر شکست داد و با کشتن کانسه و هشت برادرش ، پدر و مادر خویش و شهریار پیشین را نجات داد . هدف اصلی ویشنو به کمک کریشنا و بالاراما برآورده شده بود . اما هنوز دوستان کانسه بودند و توازن نیک و شر برقرار نشده بود .
کریشنا شهریار پیشین را بر تخت نشانید تا بازمانده اهریمنان را نابود کند و خود با والدین خود به جنگل و کوهساران برگشت .
چندی بعد جاراسندها ( دوست کانسه ) به درخواست دختران خویش و بیوه های کانسه ، سپاهی عظیم از اهریمنان فراهم ساخت و کریشنا را مجبور به ادامه جنگ با اهریمنان نمود . در پی جنگی بی پایان و طولانی ، کریشنا توازن شر و خوبی را در زمین برقرار کرد .
اکنون زمان آن رسیده بود که کریشنا و بالاراما ازدواج کنند . بالاراما با شاهدختی به نام رواتی و کریشنا با شاهدختی به نام روکمینی که قبلا وصفش را شنیده بود و هر دو ندیده عاشق هم شده بودند ، ازدواج کرد . با این همه باید موانعی که در راه بود ، پیش از دیدار این دو دلداده باید از میان برداشته می شد . روکمینی در دست اهریمنان که یکی از این اهریمنان برادر خود اوست اسیر بود . درست پیش از مراسم ازدواج ، روکمینی نامه ای به کریشنا می نویسد و از او تقاضای کمک می کند . کریشنا پس از دریافت نامه روکمینی ، صبح روزی که قرار است مراسم ازدواج انجام شود به نزد او می شتابد و روکمینی را در حالیکه مشغول نیایش به درگاه دوی ( همان ایزد بانویی که در نوزادی به آسمان رفت ) است در آغوش گرفته و او را می رباید . در مراسم ازدواج سپاه اهریمنی به دنبال کریشنا رفته تا از او انتقام بگیرند و در بین راه ، بالاراما برادر کریشنا همه اهریمنان را نابود می کند .
دیدار و ازدواج کریشنا و روکمینی
کریشنا پس از ازدواج با روکمینی ، با دختر خورشید ، دختر شهریار خرس ها و پنج دختر دیگر نیز ازدواج می کند و مجموعا 8 همسر دارد .
اکنون به نظر می رسد که کریشنا به هدفی که برای آن زاده شده است دست یافته است . زمین از ویشنو و شیوا به خاطر سهمی که در بزرگ کردن و امنیت کریشنا داشته است پاداشی می خواهد . زمین از خدایان می خواهد که او را پسری عنایت کنند که جاودان باشد . خدایان به زمین پسری با قدرت فراوان می دهند که نارکا نام دارد و به او می گویند که پسرش نارکا چون زمینی است و امیال مادی دارد ممکن است با کریشنا بجنگد و روزی می رسد که کریشنا به درخواست مادر ( زمین ) پسر را می کشد .
بدین ترتیب نارکا بزرگ شده و شهریار قدرتمندی می شود و بر شهریاران زمینی پیروز می شود . نارکا شهریار کل زمین و دشمن خدایان زمین و آسمان می گردد و آنان را انکار می کند .گوشواره های مادر خدایان ( ادیتی ) را می رباید و از باروی دژ تسخیر ناپذیر خویش می آویزد . تاج ایندرا را می رباید و بر سر خود می گذارد . شانزده هزار و صد دختر زمینی و آسمانی را به اسارت می گیرد و سرانجام به هیات فیلی در آمده و دختر ویشنو ( خدای نگهدارنده ) را لگدمال می کند .
پیشگویی خدایان تحقق یافته و اینک بار دیگر زمین در ظلم و بیداد اهریمنی زمینی قرار گرفته است . کریشنا به قلعه نارکا حمله نموده و تیراندازان پنج سر او را می کشد و فیل های بزرگ او را شکست می دهد . دختران اسیر شده را آزاد می کند . دختران آزاد شده که عاشق کریشنا می شوند ، در کنار او می مانند و به او خدمت می کنند . گوشواره های مادر خدایان و تاج ایندرا را پس می دهد .
کریشنا با شکست شهریار نافرمان زمین به انسانها می گوید که خدایان آسمانی قدرتی والاتر از خدایان زمینی دارند . کریشنا سالهای زیادی مداوم بر اهریمنان و اشرار می جنگد و توازن خوبی و بدی را در زمین برقرار می کند . کریشنا در تمام نبردها ، مستقیما شرکت ندارد و تنها به راهنمایی قهرمانان بسنده می کند .
کریشنا به آرجونا از باب نصیحت می گوید : همه چیز و همه پیروزی ها در نبرد و مرگ در میدان جز خیالی نیست و برنده ای وجود ندارد . انسان تنها باید وظیفه خود را انجام دهد و به خدایان توکل کند .
کریشنا سرانجام هدف نهایی تولد خود را در می یابد و تلاش های قهرمانی او نیز بیهوده می نماید . قهرمانی در نهایت زوال دارد . کریشنا اکنون بر آن است که به آسمان باز گردد و فرجام او چقدر غم انگیز است .
کریشنا بزرگ فرزندی داشت و فرزندش در غرور به برهمنان که مردمان مقدس بودند ، توهین می کرد و به همین دلیل برهمنی از ته دل به درگاه شیوا ( خدای نابود کننده و فنا ) و ویشنو شکایت کرد که ای نگهبان زمین و آسمان ، ویشنوی بزرگ ، زمین را به زمینیان بسپار و کریشنا را به آسمان برگردان . به دعای برهمن بزرگ ، آب دریا بلند گشته و بالاراما را که کنج عزلت گرفته بود به کام خود برد . کریشنا هم که پیر شده بود و دل از دنیا کنده بود ، نه به تبر اهریمنان بلکه به تبر پیرمردی که ناخواسته او را هدف قرار داده بود ، به بستر نشست و زمانی که دشمنان پی بردند که کریشنا در بستر است و می خواستند کریشنا را بکشند ، در کمال تعجب دیدند کسی دیگر در بستر کریشنا آرام گرفته و کریشنا به آسمانها رفته است .
نهمین تجلی ویشنو بر زمین :
نهمین باری که ویشنو به زمین آمد زمانی بود که در شمال هندوستان ، مردمان حیوانات را از بین می بردند و نسل حیوانات در حال انقراض بود . این بار ویشنو به نام « بودا » به زمین آمد و درس هایی به انسانها ارائه نمود که از آن روز به نام بودیسم شناخته می شود .
بر اساس آئین هندو ، بودا نهمین تجلی ویشنو بوده و برای همین هندوها به بودا احترام خاص می گذارند . هرچند برعکس بودایی ها ( بودیسم ) به هندوها احترام شایسته نمی گذارند و این اعتقاد هندو که بودا نهمین تجلی ویشنو باشد را قبول ندارند .
بودا خود هیچ وقت ادعای پیامبری نکرده و این شاگردان هفت گانه او بودند که حرفهایش را به صورت کتاب در آورده و شاید همین امر ، نظر هندوها را بیشتر تقویت نمود .
دهمین تجلی ویشنو بر زمین :
دهمین تجلی ویشنو که هنوز اتفاق نیفتاده و در آینده اتفاق خواهد افتاد ، به نام کالکین می باشد .
زمانی فرا خواهد رسید که ظلم و ستم تمام دنیا را در بر خواهد گرفت . در آن زمان کالکین از آسمان بر زمین می آید تا ظلم و تباهی را از زمین ریشه کن کند . او سوار بر اسبی سفید می آید و با شمشیرش عدالت را در جهان مستولی می کند و تباهی پایان می آید .
معرفی هانومان ( پادشاه میمونها ) :
هانومان که در بعضی ایالتهای هند جزء سه خدای اصلی محسوب می شود ، پادشاه تمام میمونها در زمین است . او اندامی بسیار ورزشکارانه دارد و عضلات او بسیار ورزیده است .
در ششمین باری که ویشنو به زمین آمد و بنام راما بود ، همسرش سیتا به دست اهریمنان اسیر شد . در همان زمان راما مشغول نبرد با اهریمنان دیگر بود و خبر اسارت همسرش سیتا ناخودآگاه در جریان نبردش تاثیرگذار بود . در آن زمان هانومان پادشاه میمونها به کمکش آمده و سیتا را نجات داد . هانومان شیفته راما و و یار وفادار او در جنگ با اهریمنان بود . روزی در یکی از جنگ ها به او گفتند که آیا راما را می شناسی ؟ و او سینه خود را شکافت و قلب خود را نشان داد که بر او نام راما نوشته بود .
هانومان را خدای ارادت و محبت می دانند و برای او احترام قائلند و به همین دلیل است که میمونها در هند از اهمیت و احترام برخوردارند و برای آنها معابدی ساخته اند .
به جز خداهای معرفی شده هزاران خدای دیگر وجود دارند که هندوها در ایالتهای مختلف هندوستان آنها را پرستیده و نیایش می کنند . در مجموع 138000 خدا دارند . از جمله خدایان دیگر که معروفتر هستند می توان به اینها اشاره کرد :
ایندرا ( indra ) - خدای رعد و برق
گروده ( garuda ) - رئیس پرندگان که نیمی از بدنش پرنده و نیمی دیگر انسان است و مرکب ویشنو است .
کالی ( kali ) - الهه مرگ
اگنی ( agni ) - خدای آتش و تجسم آتش مقدس است .