نام کتاب ارزشمند جلال آل احمد چیست؟
جلال آل احمد
کتاب ارزشمند جلال آل احمد چه نام دارد؟
کتاب ارزشمند جلال آل احمد
کدام کتاب ارزشمند جلال آل احمداست؟
کتاب ارزشمند جلال آل احمد چه نام دارد؟
1) زن زیادی
2) سووشون
3) ساربان سرگردان
جواب:زن زیادی
توضیحات:
زن زیادی
زن زیادی نام یکی از مجموعه داستانهای جلال آل احمد نویسندهٔ معاصر ایران است.
این مجموعه در واقع جمعآوری همهٔ داستانهای دربارهٔ زنان و با محوریت آنان در یک کتاب است، حال آنکه این داستانها از تمامی آثار آل احمد گردآمدهاند.نمایشنامه ی با همین محتوا توسط حامد بهمنی نوشته شده است .آل احمد در این داستان به نقش کم ارزش زن در سالهای ابتدایی قرن سیزده می پردازد.
گوشهای از داستان
«ننه جون شما هیچ کدوم یادتون نمیآدش. منو تازه دو سه سال بود به خونه شوور فرستاده بودن. حاج اصغرمو تازه از شیر گرفته بودم و رقیه رو آبستن بودم...» خاله این طور شروع کرد. یکی از شبهای ماه رمضون بود که او به منزل ما آمده بود و پس از افطار، معصومه سلطان، قلیان کدویی گردویی گردن دراز ما را - که شبهای روضه، توی مجلس بسیار تماشایی است - برای او آتش کرده بود ؛ و او در حالی که نی قلیان را زیر لب داشت، این گونه ادامه میداد: «... تو همین کوچه سیدولی - که اون وقتا لوح قبرش پیدا شده بود و من خودم با بیم رفتیم تموشا، قربونش برم! - رو یه سنگ مرمر یه زری، ده پونزده خط عربی نوشته بودن. اما من هرچه کردم نتونستم بخونمش. آخه اون وقتا که هنوز چشام کم سو نشده بود، قرآنو بهتر از بی بیم می خوندم. اما خط اون لوح رو نتونستم بخونم. آخه ننه زیر و زبر که نداش که... آره اینو میگفتم. تو همون کوچه، یه کارامسرایی بودش خیلی خرابه، مال یه پیرمردکی بود که هی خدا خدا میکرد، یه بنده خدایی پیدا بشه و اونو ازش بخره و راحتش کنه...»
سووشون
سَووشون دربارهٔ این پرونده تلفظ راهنما·اطلاعات نام رمانی از سیمین دانشور نویسندهٔ نامدار چند دهه گذشته ایران است. نویسنده در این رمان زندگی فئودالی در زمان اشغال ایران از سوی انگلیسیها را به زیبایی به نگارش درآوردهاست. کاربرد برخی واژههای عامیانه شیرازی در متن گیرایی داستان را صد چندان کردهاست. یکی از ویژگیهای سووشون ساختار ساده و بیان روان آن است.
خلاصه داستان
زری و یوسف در میهمانی عقدکنان دختر حاکم شرکت میکنند. از ورای چند و چون عروسی خواننده با فضای اجتماعی سالهای ۱۳۲۰ آشنا میشود. سالهایی که انگلیس در فارس نیرو پیاده کرده و جنگ ناخواسته با خود گرسنگی و بیماری آوردهاست. حاکم دست نشانده با فروش آذوقهٔ مردم به ارتش بیگانه به قحطی دامن میزند. یوسف، خان روشنفکر و متکی به ارزشهای بومی، حاضر به فروش آذوقهٔ مردم به ارتش بیگانه نیست و میخواهد از مردم پشتیبانی کند. اما زری، همچون همه زنان سووشون، حتی چهرههای منفی چون عزتالدوله، که هریک به نوعی وجوه گوناگون ستمدیدگی، بیپناهی، ناکامی، فداکاری و تحمل زن ایرانی را به نمایش میگذارند، مسالمتجویانه، میکوشد او را آرام کند.
دو خان قشقایی، ملک رستم و ملک سهراب خانها که از سوی اشغالگران اغوا شدهاند، برای خرید آذوقه نزد یوسف میآیند تا با فروش آن به انگلیسیها اسلحه بخرند و با ارتش ایران بجنگند. اما یوسف قبول نمیکند.
از خانه حاکم میآیند تا اسب خسرو، پسر یوسف، را برای دختر حاکم ببرند. عمه خانم، خواهر یوسف، و زری برای پس گرفتن اسب از عزتالدوله کمک میخواهند. رفتن زری به شهر نمایی از چهره شهر درگیر تیفوس، ناامنی و فحشا را در ذهن خواننده به تصویر میکشد. گشتی در دیوانه خانه و زندان ما را با فجایعی که زندگی مردم را سیاه کرده از نزدیک آشنا میکند. زری با سرزنش یوسف درس ایستادگی میگیرد و بزودی با خواسته عزتالدوله مخالفت میکند........
ساربان سرگردان
ساربان سرگردان جلد دوم جزیرهٔ سرگردانی نوشته سیمین دانشور است که در شهریور ۱۳۸۰ به چاپ رسید.
خلاصه داستان
در این میان «سلیم» را داریم که جغرافیای ذهنش جهت یابیش را گم کرده و با پشت پا زدن به عشق و پیمانش به هستی –چون نبود و دربند بود- با نیکو ازدواج میکند و اما هنوز فکرش به « چادرشبی است که بستر زفاف او و هستی بود.» هستی که میگفت :«درس عشق در دفتر نباشد و تنها یک حلقه مسی بسنده میکند و جهیزیه من تنها عشق من است» و دربرگه ازدواج او و هستی، فقط امضاهاشان بود و حالا، دیگر آن هم نبود. سلیم که با تک گوییهای ذهنیاش همواره در چالش است آخر سر به خود نهیب میزند که « آیا من هم یک فریب بودم که نقاب آرامش بر چهره میزدم تاهستی سرگردان را نفریبم.» مراد نیز که مهندس معماری است و چریک و ساکنان حلبی آباد او را به نام پوریا میشناسند و نام بکتاش را نیز برگزیده تا هستی را گرفتار میبیند او نیز با پای خود به زندان میرود . چرا که دلبند هستی است و حالا که چرخ چرخیده و هستی را خرد کرده پوریا نیز باید با او باشد. مراد و هستی که زندگی را دالانی میدانند، دراز یا کوتاه، و دوست دارند آگاهانه از آن گذر کنند، به دام مرگی میافتند بی امان در جزیره سرگردانی. آنجا که سیه بادهای کویری داغ تن را میگدازد و آدمی در ناپیدایی سرابها گم کرده راه میشود.
منبع:ویکی پدیا